**** انتظارحاضر ***** ENTEZAR
فرهنگي، اجتماعي، علمی,دفاع مقدس
پنج شنبه 5 آبان 1390برچسب:, :: 23:46 :: نويسنده : داود**مهندس ساختمان**
راستی، جبهه کجا بود؟ جبهه انجایی بود که خدا را تا جلو دیدگانت می یافتی و حس می کردی شهاب شهادت در آسمان ملکوتی اش نور افشانی می کند و هر از چندی بر شانه یکی می نشست . جبهه آن جایی بود که فرشتگان ملکوتش ، بسیجیانی بودند که از کرانه تاریک تنگ خاک ، به دور بودند و هر صبح با خورشید به زمین می تابیدند و در هر سحرشان با قدم سجود از مرز شهوات به شهود میرسیدند و از تکاثر به کوثر می رسیدند . جبهه صالح ستان وارثان زمین بود. جلگه ای معطر و مطهر از خون شهیدان که روح ملائک مقرب خداوندی را متوجه خود کرده بود . کوچه هایش بی انتها و چشمه هایش همیشه جاری . بلبل باور در باغ ملکوتش سرود بی قراری هیهات من الذله را می سراید و درآن وادی امن خفاش شبهه و شک را جایی نبود . ذره ای خود پنداری در گلستان خدایی شان نمی یافتی. هم ما و هم جبهه هردویمان دلتنگ یکدیگریم . آنچنان که نی به وقت نالیدن ، به دلسوخته ای برای نواختن نیازمند است . خدایا مارا بسیجی بدار و ما را بر آن ملکوت بارده و آخرین صفحه از عمر ما را به رنگ خون دلمان رنگین کن . خدایا به ما فهم فرهنگ فرهیختگان جبهه را عطا فرما. خدا،بیاموزمان که بسیجی بودن را عار ندانیم تا صفحه کربلا خالی از اصحاب نباشد . خدایا ما را بسیجی بدار در دنیا و آخرت. نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب پیوندهای روزانه پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||
|