**** انتظارحاضر ***** ENTEZAR
فرهنگي، اجتماعي، علمی,دفاع مقدس
جمعه 9 دی 1390برچسب:, :: 1:1 :: نويسنده : داود**مهندس ساختمان**
جمعه ها انگار در کوچه هوایی دیگر است جمعه ها هر ساعت ولحظه زمان دیگر است جمعه ها انگار پیچک بی قراری می کند جمعه ها انگار او در فکر جایی دیگر است جمعه ها گنجشکمان دیگر نوایش شاد نیست جمعه ها او نیز می دانم که جایی دیگر است جمعه ها در دشت هاگل هم نمیرقصد دگر جمعه ها عطر همین گلها فضایی دیگر است جمعه ها در کوه ها دیگر جلال و کبر نیست جمعه ها هر کوه خود یک دیدبانی دیگر است جمعه ها در آسمان نوری دگر در تاب نیست آسمان جمعه ها هم آسمانی دیگر است جمعه ها بوی امید وانتظار و واهمه جمعه ها هر قلب و چشمی فکر جائی دیگر است جمعه ها از برگ ها هم آیه ی دعوت بلند ، جمعه باید ببینی،هوی و هایی دیگر است جمعه ها هر قطره آب از فرج دم می زند جمعه هر قطره در چشمه صفائی دیگر است جمعه اما به شهر از این صفا ها ،یاد نیست جمعه ها در شهر همچون روزهایی دیگر است جمعه ها مردم چرا این های و هو را نشنوند جمعه ها دیگر چرا حرف از چرائی دیگر است جمعه ها خورشید هم قهر است با ما شهریان جمعه ها مهتاب همچون جمعه هایی دیگر است جمعه ها در شهر مردم فکر آب و دانه اند جمعه ها اما زمین هم در فضائی دیگر است
جمعه ها هر چند دلگیر و خموش اما سپید جمعه ها امید بخش جمعه هایی دیگر است
جمعه 6 آبان 1398برچسب:, :: 1:14 :: نويسنده : داود**مهندس ساختمان**
مولای من!![]() ای كاش آن اوایل كه زبان گشودم، نزدیكانم مرا به گفتن یا مهدی وا میداشتند. ای كاش مهد كودكم، مهد، آشنایی با تو بود. كاشكی در كلاس اول دبستان، آموزگارم الفبای عشق تو را برایم هجی میكرد و نام زیبای تو را سر مشق دفترچة تكلیفم قرار میداد. در دوره راهنمایی، هیچ كس مرا به خیمه سبز تو راهنمایی نكرد. در سالهای دبیرستان، كسی مرا با تو ـ كه مدیر عالم امكان هستی ـ پیوند نزد. در كتاب جغرافی ما، صحبتی از «ذی طوی» و «رضوی» نبود. در كلاس تاریخ، كسی مرا با تاریخ غیبت غربت و تنهایی تو آشنا نساخت. در درس دینی، به ما نگفتند «باب الله» و «دیّان دین» حق تویی. دریغ كه در كلاس ادبیات، آداب ادب ورزی به ساحت قدس تو را گوش زد نكردند.
چرا موضوع انشای ما، به جای «علم بهتر است یا ثروت»، از تو و از ظهور تو و روشهای جلب رضایت تو نبود؟! مگر نه این است كه بی تو، نه علم خوب است و نه ثروت؟ از كجا آغاز كنم؟ از خود بگویم یا از دیگران؟ از نسلهای گذشته بگویم یا از نسل امروز؟ از دوستان شكوه كنم یا از دشمنان؟ از آنانی بگویم كه خاطر شریف تو را میآزارند؟ از آنها كه دستان پدرانه و مهربانت را خون ریز معرفی میكنند؟ از آنها كه چنان برق شمشیرت را به رخ میكشند كه حتی دوستانت را از ظهورت میترسانند؟
ای كاش در كنار انواع و اقسام فرمولهای پیچیده ریاضی، فیزیك و شیمی، فرمول ساده ارتباط با تو را نیز به من یاد میدادند. وقتی برای كنكور درس میخواندم، كسی مرا برای ثبت نام در دانشگاه معرفت و محبت امام زمان تشویق نكرد. كسی برایم تبیین نكرد كه معرفت امام نیز مراتب دارد و خیلیها تا آخر عمر در همان دوران طفولیت یا مهد كودك خویش در جا میزنند. مولای من! در دانشگاه هم كسی برایم از تو سخن نگفت؛ پرچمی به نام تو افراشته نبود؛ كسی به سوی تو دعوت نمیكرد؛ هیچ استادی برایم اوصاف تو را بیان نكرد. كاركرد دروس معارف اسلامی و تاریخ اسلام، جبران كسری معدل دانشجویان بود! نه این كه از تبلیغات مذهبی، نشستهای فرهنگی، نماز جماعت، اردوهای سیاحتی ـ زیارتی مسابقات قرآن و نهج البلاغه و...خبری نباشد.... كم و بیش یافت میشود؛ اما در همین عرصهها نیز تو سهمی نداشتهای و غریب و مظلوم و از یاد رفتهای. اینك اما در عمق ضمیر خود، تو را یافتهام؛ چندی است با دیده دل تو را پیدا كرده ام؛ در قلب خویش گرمای حضورت را با تمام وجود حس میكنم؛ گویی دوباره متولد شدهام. آقای من! از كجا آغاز كنم؟ از خود بگویم یا از دیگران؟ از نسلهای گذشته بگویم یا از نسل امروز؟ از دوستان شكوه كنم یا از دشمنان؟ از آنانی بگویم كه خاطر شریف تو را میآزارند؟ از آنها كه دستان پدرانه و مهربانت را خون ریز معرفی میكنند؟ از آنها كه چنان برق شمشیرت را به رخ میكشند كه حتی دوستانت را از ظهورت میترسانند؟ از آنها كه بر طبل نومیدی میكوبند و زمان ظهورت را دور میپندارند؟ از خود آغاز میكنم كه هركس از خود شروع كند، امر فَرَج اصلاح خواهد شد. میخواهم به سوی تو برگردم. یقین دارم برگذشتههای پر از غفلتم، كریمانه چشم میپوشی؛ میدانم توبهام را قبول میكنی و با آغوش باز مرا میپذیری. من از تو گریزان بودم؛ اما تو هم چون پدری مهربان، دورادور مرا زیر نظر داشتی... العفو... العفو.... .پنج شنبه 7 مهر 1390برچسب:, :: 19:0 :: نويسنده : داود**مهندس ساختمان** می دونی میخوام چی کار کنم
می دونی میخوام کجا برم میخوام برای کفترا یه خورده گندم ببرم اونجا که گنبدش طلاست با کفتراش پر بزنم دوسش دارم امامم در خونشو در بزنم بعضی شبا تو خونمون بابا به مادرم میگه میخوام برم امام رضا بخدا دلم تنگ دیگه بابام میگه امام رضا مریضا رو شفا میده دوای درد مردمو از طرف خدا میده میخوام برم به مشهدو یه هفته اونجا بمونم توحرم امام رضا نماز حاجت بخونم بهش بگم امام رضا مریضارو شفا بده دوای درد مردمو از طرف خدا بده آقاجون میخوام بیام به مشهدت به طواف کفترای گنبدت براشون یه کیسه گندم بیارم خبر از دردای مردم بیارم بهشون بگم برام دعا کنن اونقدر تا که تورو رضا کنم پنج شنبه 7 مهر 1390برچسب:, :: 18:20 :: نويسنده : داود**مهندس ساختمان**
ای دل طــــوفـــــــانیم آرام بـاش یک تپش با طبع من همگام باش واژههایم را پــر از احســـاس کن دیده را از اشـک پر المــــاس کن وا کن از پای قلـــــــم زنجیــــر را بشکن این بغض شب دلگیـــر را تا نویسم از چنـــــین هنگامهای سوی آن صحرا نشسته نامهای کعبـــــه آباد حجـــــــاز من توئی مستحبـــات نمــــــــاز من توئی ای تو آرام دل هــــــر بیشکیب مستجــــاب آخرین امّن یجـــیب یادت ای قـــامت قیامت هر کجا کرده غوغای قیــــــــــامت را بپا صبح جمعه رقص شـور انگیز باد حلقــه زلــف تــو را آرد به یـــــاد چیست این دلشورههای بیکران پشت کاشیهای سبز جمــکران کشتی امیـــــد در گِل تا به کی؟ بانــگ اللهـــمّ عجّـــــل تا به کی؟ تا به کی از داغ هجـــران تو صبــر جلوه کن ای آفــتـاب پشت ابـــــر اشــــکهایم هـــر پــگاه انتـــظار گــل کند در وعـــــدهگاه انتــــظار کـــاروان سالار لختی صبـــــر کن یوســفی دارم به چـــاه انتــــظار کی به دریای ظــهـورت میرسد زورق ایــــــن آبــــــــراه انتـــــظار بیتو در سرمای شب بیطاقتند کـــودکـــــــان بیپنـــــاه انتـــــظار کاش مَست چشم نازت میشدم ریشـهای از جانمـــــازت میشدم کاش برگردی که باز آید بهـــــــــار کاش گردد دستبوست ذوالفقــار کاش یکدم میهــــمانت میشدم نیـــمۀ شب روضهخوانت میشدم کاش یک ساعـت عنانگیرت شوم یا جوانمرگ تـــــــــو یا پیرت شوم دادم از کف جمله صبــــــر و تاب را تا که بوسیــــــدم کف ســرداب را بانگ هل من ناصر از کعبـــــه بر آر کعــــبه را از این سیهپــوشی در آر ذوالفقـــــار حیـــــدری را تــاب ده کافـــــــران را بیـــم از مـــــرداب ده خیــــز و بر هم زن همه آرامشان کام شیرین تلـخ کن بر کامشـــــان محــــو کن فرعونیـــــان نیــــل را از فلســطین نقــــش اسرائیـــل را کربــــــلای دیگری آغــــــاز کـــن روزۀ صبـــــــر خــــــدا را بـــاز کن کودک 6ماهـه را خــــوابی رسان خیــمههای تشـــنه را آبی رسان اهل بیت عشــــــق را دریاب زود خیمۀ عبـــاس مانــــده بیعمـــودادامه مطلب ... یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:, :: 17:37 :: نويسنده : داود**مهندس ساختمان**
السلام علیک ایها الامام المقدم المامول سلام برتوای پیشوای مقدم وآرزو شده
برای مرد موعودی که می گویند در راه است "سودابه مهیجی" اللهم صل علی حجتک فی ارضه ادامه مطلب ... شنبه 26 شهريور 1390برچسب:, :: 22:4 :: نويسنده : داود**مهندس ساختمان**
آقای پپسی کولا !
شنبه 26 شهريور 1390برچسب:, :: 21:49 :: نويسنده : داود**مهندس ساختمان**
خجالت ميكشم قادر طراوت پور شنبه 26 شهريور 1390برچسب:, :: 21:42 :: نويسنده : داود**مهندس ساختمان**
شیعه شناخته شده با عزم و عزتش التماس دعا صفحه قبل 1 صفحه بعد آخرین مطالب پیوندهای روزانه پيوندها
نويسندگان |
||
![]() |